مرداد سال گذشته اهالی روستایی در اطراف شهرری به مأموران خبر دادند جسد مرد جوانی در کوچهای رها شده است. مأموران در تحقیقات خود متوجه شدند جسد متعلق به مرد جوانی به نام شهاب است که با خانوادهاش در تهران زندگی میکرده. مأموران با مادر مقتول تماس گرفتند و او را از آنچه اتفاق افتاده بود باخبر کردند.
مادر و پدر مقتول در پزشکیقانونی حاضر شدند و جسد را شناسایی کردند. با اینکه مدتزمان زیادی از قتل نگذشته بود، اما جسد توسط حیوانات خورده شده بود. با تأیید هویت جسد شهاب، تحقیقات مأموران برای پیداکردن عامل جنایت آغاز شد و آنها از طریق پیامکهای مقتول به یکی از دوستانش به نام عظیم به او مشکوک شدند و این مرد را بازداشت کردند
عظیم گفت: من و شهاب دوستانی خیلی صمیمی بودیم. قسم برادری خورده بودیم. او گفته بود بهجز ناموس هیچ چیز ما از هم جدا نیست. زمانی که او مجرد بود، با هم دوست شدیم. وقتی داشتم با زیبا که زنی مطلقه بود، ازدواج میکردم، شهاب شاهد عقد ما بود. او به خانه من رفتوآمد میکرد. تا اینکه یکبار من و داییام به ترکیه رفتیم.
در آن مدت زیبا با من در تلگرام چت میکرد و با هم از این طریق ارتباط داشتیم. وقتی برگشتم، زیبا به من گفت: شهاب به او حرفهای ناخوشایند و معناداری زده است. من گفتم شهاب برادر من است، کاری نمیکند. بعد یکبار دیگر به همسرم گفته بود که عاشق او شده. شهاب به همسرم گفته بود: در محضر که بهعنوان شاهد عقد آمدم، همان لحظه عاشقت شدم. عظیم قدر تو را نمیداند، از او طلاق بگیر و با من ازدواج کن. همسرم قبول نکرده بود. زیبا خیلی با من صادق بود، هر اتفاقی میافتاد، به من میگفت: تا اینکه یک روز شهاب از من خواست زیبا را با او به خانهاش بفرستم تا کمی لباس بستهبندی کنند و به خانه من بیاورند تا من بفروشم. من دختر هفتساله همسرم را هم همراهشان فرستادم. وقتی به موبایل همسرم زنگ زدم، گوشی دست دخترش بود. دختر به من گفت: زیبا و شهاب در اتاق هستند. از آنجایی که شهاب با خانوادهاش زندگی میکرد، من تصور نمیکردم مشکلی ایجاد شود
متهم ادامه داد: چند شب همسرم نیمهشب هذیان میگفت. او خیلی عصبی بود، گریه میکرد و میگفت: شهاب خجالت بکش. شهاب میکشمت. یکبار زیبا را بیدار کردم، اما هرچه پیگیر شدم چیزی نگفت. هربار شهاب به خانه ما میآمد، همسرم از منزل بیرون میرفت. بالاخره از همسرم پرسیدم شهاب به تو تعرض کرده؟ انکار کرد. گفتم من شهاب را میکشم. وقتی این حرف را زدم، زنم گفت: من بارها به تو گفتم که شهاب آدم درستی نیست. با این کارها پای من را وسط نکش. همین چیزها هم باعث شد زنم از من جدا شود. روز حادثه با شهاب قرار گذاشتم. به او گفتم میخواهیم به دیدار دوستمان، سعید، برویم. به همراه شکور به دنبال شهاب رفتیم و درحالیکه شیشه هم کشیده بودم، با چاقو ۱۴ ضربه به شهاب زدم